بحث شوخی و مزاح و متقابلاً مقولة جدیت، از اموریاند که بسیاری اوقات دچار افراط و تفریط میشوند. گاهی جامعهای چنان جدی و خشک میشود که هر گونه لطافت و ملاحت را از دست میدهد و قدرت تحمل و زیبایی زندگی را از انسان میستاند.
جامعهای را افلاطون در یونان قدیم و توماس هابز در قرن هفتم ترسیم کردند بر همین مبنا بود و هرگونه تئاتر و نمایش خندهدار را محکوم میکردند و رواج آن را در جامعه جالب و جایز نمیدانستند.
نگاه آنها نسبت به خنده مبتنی بر این اندیشه بود که خنده ناشی از حس برتری طلبی انسان است. زمانی که کسی زمین میخورد و ما به او میخندیم، حس برتری جای حس ترحم و دست گیری را پر میکند و در نتیجه ما به زمین خورده میخندیم.[1]
لذا افلاطون در آرمان شهرش (کتاب قوانین laws) طنز را تا حدی
ادامه مطلب
درباره این سایت