طنــز یمــــات!!!



نتیØه تØویری برای گروتسک

گروتسک Grotesque


تبارشناسی واژه

واژه‌ی گروتسک (grotesk) از واژه‌ی ایتالیاییِِ grottesco و واژه‌ی لاتینِ grottesca به معنی مغاک» می‌آید، چون به نوع ویژه‌ای از تزییناتِ داخل مغاک‌هایی که قیصرهای روم می‌ساختند، ارجاع می‌دهد.

این تزیینات نقاشی‌های دیواری ۳۲۰۰۰ سال پیش، آمیزه‌ای از انسان- حیوان و گیاهان و موجودات افسانه‌ای و دوجنسه را به نمایش می‌گذاشتند. این واژه ابتدا در اواخر قرن پانزدهم، در عصر رنسانس، در تاریخ هنر پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد تا نامی برای نقاشی‌های مذکور باشد.

به این ترتیب می‌بینیم که گروتسک ابتدا در نقاشی مورد استفاده قرار می‌گرفت و خیلی بعد به دیگر عرصه‌های هنری راه یافت و با همین تلفظ وارد زبان‌های فرانسه، انگلیسی، آلمانی و فارسی شد.

در فرهنگ‌ واژه‌های زبان‌های خارجی به فارسی این برابر نهادها موجوداند: مضحک، غریب، خنده‌دار، مسخره، شگفت‌آور، ناهنجار، ناجور، عجایب‌نگاری، خیالی، شگفت‌انگیز، ناآشنا، ناساز، ناموزون، ناجور، خنده‌آور، گریه‌خند. حالا ببینم، آیا می‌توان تعریفی از آن به دست داد یا نه.

 

گروتسک ابتدا در نقاشی مورد استفاده قرار می‌گرفت

 

 

تعریف

ادامه مطلب


نتیØه تØویری برای گروتسک

گروتسک Grotesque


تبارشناسی واژه

واژه‌ی گروتسک (grotesk) از واژه‌ی ایتالیاییِِ grottesco و واژه‌ی لاتینِ grottesca به معنی مغاک» می‌آید، چون به نوع ویژه‌ای از تزییناتِ داخل مغاک‌هایی که قیصرهای روم می‌ساختند، ارجاع می‌دهد.

این تزیینات نقاشی‌های دیواری ۳۲۰۰۰ سال پیش، آمیزه‌ای از انسان- حیوان و گیاهان و موجودات افسانه‌ای و دوجنسه را به نمایش می‌گذاشتند. این واژه ابتدا در اواخر قرن پانزدهم، در عصر رنسانس، در تاریخ هنر پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارد تا نامی برای نقاشی‌های مذکور باشد.

به این ترتیب می‌بینیم که گروتسک ابتدا در نقاشی مورد استفاده قرار می‌گرفت و خیلی بعد به دیگر عرصه‌های هنری راه یافت و با همین تلفظ وارد زبان‌های فرانسه، انگلیسی، آلمانی و فارسی شد.

در فرهنگ‌ واژه‌های زبان‌های خارجی به فارسی این برابر نهادها موجوداند: مضحک، غریب، خنده‌دار، مسخره، شگفت‌آور، ناهنجار، ناجور، عجایب‌نگاری، خیالی، شگفت‌انگیز، ناآشنا، ناساز، ناموزون، ناجور، خنده‌آور، گریه‌خند. حالا ببینم، آیا می‌توان تعریفی از آن به دست داد یا نه.

 

گروتسک ابتدا در نقاشی مورد استفاده قرار می‌گرفت

 

 

تعریف

ادامه مطلب


نتیØه تØویری برای یک فنØان

یک فنجان طنزیمات 


o       تبلیغات فروش یک الاغ:

یک دستگاه الاغ مدل بالا

تیپ قاطر

سم اسپرت

ارتفاع تا زانو

دارای کارت یونجه

مصرف صدی یه مشت علف

گردن هیدرولیک

گیر مجیک جفتک

پالان چرمی

بوق عرعر بلبلی

طوسی متالیک

فروشی محصول ۲۰۱۱ شرکت حیف نون !!!

o       تفسیر یک دقیقه از زبان کسی که پشت در توالت منتظر ایستاده با کسی که داخل توالت است نشان می دهد که، زمان یک تعریف واحد ندارد !!!

ادامه مطلب


نتیØه تØویری برای تØویر Øفتابه
با آفتابه.!!


ذهنش شکوفا می‌شود با آفتابه 
 آدم که تنها می‌شود با آفتابه 
  
اندیشه‌اش پر می‌کشد تا آسمان ها 
همرنگ رویا می‌شود با آفتابه 
  
در آن فضای تنگ و نامطبوع و دلگیر 
یک کم دلش وا می‌شود با آفتابه 
  
آن لحظه‌های تلخ و تنهایی و تشویش 
مثل مربا می‌شود با آفتابه 
  

ادامه مطلب


المزاح فی مدرسة اهل البیت علیهم السلامقانون المزاح فی مدرسة اهل البیت (علیهم السلام)

للمزاح فی مدرسة اهل البیت علیهم السلام حد وقانون کسائر الأمور فان هذه المدرسة المبارکة  النابعة من خاتم الأنبیاء وسید الاولیاء محمد بن عبد الله (صلى الله علیه واله وسلم ) واهل بیته المعصومین علیهم السلام قد تفردت بکنوزهم ودررهم   وتقّنَنَت بقوانینهم فقد وضعوا  لکل مسألة قواعد وخطوط ورکائز،  وکلامنا هنا ان شاء الله عن قانون وحد المزاح  فی مدرستهم المبارکة

یشترط فی المزاح ان ی:

ادامه مطلب


المزاح عند اهل السنة


المزاح بین الحلال والحرام

من ذا الذی یرید أن ت الحیاة کلها عابسة مقطبة الجبین؟ وإذا کان هناک من یریدها کذلک، فمن الذی یطیقها ویرضاها؟ إن الحیاة بغیر مزاح عبء ثقیل قلَّ من یتحمله، ومن هنا قالوا: المزاح فاکهة المجالس.    

فما حقیقة المزاح؟ وما مدى حاجتنا إلیه؟ وما موقف الإسلام منه؟ وهل فی ذلک صور عملیة من العصور الإسلامیة الأولى؟ هذا ما سیتضح فیما یلی:

ادامه مطلب


سوررئالیست حقیقی کیست؟

با تمام این پیچ و خم های بعضی از هنرهای مدرن و جدایی بعضی از آنها از عقلانیت و فطرت و رفتن به گذرگاههای خیال و توهم، بعضی از مبانی که در سوررئالیسم اتخاذ و انتخاب شده است قابلیت رشد و ترقی و تعالی دارد.

ابتناء بر ناخودآگاه و خروج از منطق دقیق گویی و منطقی گویی چیز خوبی است که میتوان از آن در جهات مثبت بهره برد. گفت و شنود بیش از حد منطقی و خشک، باعث ددگی میشود لذاست گفتگوی متمرکز حالتی کلاسی به خود میگیرد به همین خاطر کسی در فضای عمومی چنین سخن نمیگوید.

اگر در میراث شعری مخصوصا شعرهای عرفانی خودمان دقت کنیم دقیقا رد پای از سخنان درهم ولی با یک منطق بیرونی و شاید مبتنی بر ناخودآگاه عارف دیده شود. البته باید دقت داشت که اندیشمندان و عرفان دانان ما همواره میان الهام عرفانی و شهود قلبی در هنرهای عرفانی و الهام و شهودی که نزد دادائیست ها و سوررئالیست ها وجود دارد تفاوت می گذاشتند.

ادامه مطلب


تفسیر هنر سوررئالیسم اشراقی


گفتیم که سوررئالیست ها از مباحث متکی به روان ناخودآگاه بهره میبرند مثل رویا و امثال آن؛ این روششان می‌تواند کمک کار ما باشد، می‌شود از مسائل روانشناسی استفاده کرد و هنری متعالی پدید آورد.

از جمله چیزهای مهم در مباحث عرفانی و سلوکی بحث خواب و کشف و شهود است. هر دوی اینها دارای تصاویری هستند که نیاز به رمز گشایی دارند و این رمز گشایی آنقدر مهم است که خداوند به بعضی از برگزیدگانش عنایت می‌کند. مثل حضرت یوسف:

 وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ»[1]

ادامه مطلب



نتیØه تØویری برای خنده


           انواع   و   اندازۀ   خنده     


طنز با خنده رابطه ای بس عمیق دارند،[1] به طور کلی هدف از طنز و انوع شوخ‌طبعی خنده است اگر چه که رابطه طنز با خنده دو طرفه نیست و نیز علت نهایی طنز همیشه خنده نیست- و مهمترین دلیل فراگیری طنز و مقوله شوخ طبعی، به خاطر جذابیت آن است که تا حدودی در محصولش که خنده است نهفته شده.

باغ خندان ز گل خندان است    خنده آیین خردمندان است 
خنده هرچند که از جدّ دور است    جدّ پیوسته نه از مقدور است 
دل شود رنجه ز جدّ، شام و صباح           می کن اصلاح مزاجش به مزاح[2]

ادامه مطلب


نتیØه تØویری برای هانری برگسوننتیØه تØویری برای هانری برگسون

خنده از نگاه هانری برگسون



ھانرى برگسون فیلسوف فرانسوى (١٩۴١-١٨۵٩ (یکى از فیلسوفـانى است که به مبحث خنـده به طور جـدى پرداخته و با نگاھى فیلسوفانه به آن توجه کرده است. او در رساله اش با نام خنده سرچشمه ھاى ذھنى، روانى و عاطفى خنده را مورد بحث و بررسى قرار داده و نیروھاى برانگیزاننده خنـده و ماھیت انرژى آزاد شـده در اثر خندیـدن را مطالعه کرده است. 


برگسون در سال ١٩١٠ این کتـاب جـذاب خود را تألیف کرد یعنى درست در آن زمان که مى خواست براى رفع خسـتگى از کار و کوشـش چنـد ساله، ذھن را به چیزى مشـغول کند تا از مطالعات فلسـفى فراغتى داشـته باشد. آنچه در این کتاب در باب علت موضوع و معنى خنـده بیان شده بسـیار عمیق، دقیق و متکى بر مطالعات نظریات فلاسـفه و روانشـناس ھاى دیگر، از قدیم و معاصر است. بسـیارى از فلاسـفه، ھمواره در پى آن بودنـد که راز خنده را بدانند. 

ادامه مطلب




خاطرات یک درخت


یادش بخیر بهاری داشتم، سرو قد بودم و کمان ابرو، بادهای تند و سخت تکانم نمی داد چون ریشه ای سرسخت داشتم، قلب زمین را شکافته بود و در دلش مهربانانه مأوا گزیده بود.


پرندگان در زیر سایه ام لانه ساخته و در میدان آغوش بازی می کردند. می پریدند، می نشستند و در دل شب به آنها سرائی می دادم و من نیز چون مرغکی آنان را زیر پرو بالم جای داده و مانند گهواره به خواب خوش هدایتشان میکردم.

با نفسهای آنان بود  که در درون خویش حس مادرانه و جریان زندگی و زندگی آفرینی را احساس می کردم.


مردانه روی پای خویش ایستاده

ادامه مطلب


 

اصولی برای نمک آفرینی و تولید طنز

حضرت طنز پادشاهی است که او را لشکری و کشوری است. کشورداری اش گونه‌های متفاوتی دارد از خود حضرت طنزشاه گرفته تا وزیرانش هزل هومور و کمیک و پارودی.

هرکدام از سران این مملکت را مرکبی است که با او تازد اما هرکدام بر مرکبی سوارند و هیئت و قالبی سزاوار شأن خویش برگزینند. گاهی در قالب‌های نوشتاری مثل داستان و مینی مال و جوک و لطیفه ابراز وجود کنند و گاه در قالب‌های تصویری و تمثیلی مثل عکس و کاریکاتور جلوه گری کنند و ناگاه در قالب و هیئت قدرتمند نمایشی و گفتاری بر عقلها سایه افکنند.

ادامه مطلب


نتیجه تصویری برای طنز و مدرنیته

 

بحث شوخی و مزاح و متقابلاً مقولة جدیت، از اموری‌اند که بسیاری اوقات دچار افراط و تفریط می‌شوند. گاهی جامعه‌ای چنان جدی و خشک می‌شود که هر گونه لطافت و ملاحت را از دست می‌دهد و قدرت تحمل و زیبایی زندگی را از انسان می‌ستاند.

جامعه‌ای را افلاطون در یونان قدیم و توماس هابز در قرن هفتم ترسیم کردند بر همین مبنا بود و هرگونه تئاتر و نمایش خنده‌دار را محکوم می‌کردند و رواج آن را در جامعه جالب و جایز نمی‌دانستند.

نگاه آنها نسبت به خنده مبتنی بر این اندیشه بود که خنده ناشی از حس برتری طلبی انسان است. زمانی که کسی زمین می‌خورد و ما به او می‌خندیم، حس برتری جای حس ترحم و دست گیری را پر می‌کند و در نتیجه ما به زمین خورده می‌خندیم.[1]

لذا افلاطون در آرمان شهرش (کتاب قوانین laws) طنز را تا حدی

ادامه مطلب


نتیجه تصویری برای ‪social‬‏

جمعی بودن طنز social satire

 

یکی از مهمترین فرقهایی که انسان با بعضی از موجودات دارد، تعلق خاطر به زندگی اجتماعی است. بعضی از حیوانات هم به زندگی اجتماعی گرایش دارند ولی مانند انسان یک جامعه متعالی که در ان تقسیم کار صورت بپذیرد و کارشان مبتنی بر تشکیلات باشد[1] نیست.[2]

این بحث از گذشته بین فلاسفه مطرح بوده است. مثلا ارسطو و افلاطون انسان را مدنی بالطبع می دانستند. یعنی انسان به نسبه طبیعت خودش گرایش به زندگی اجتماعی دارد. عده ای زندگی اجتماعی را بنا به ضرورت برای انسان لازم میدانستند و علامه طباطبایی انسان را مدنی بالاستخدام[3] می دانستند یعنی انسان برای رشد وماندن (حب بقاء) دوست دارد هر چیزی را در این مسیر استخدام کند. گرایش او به جامعه نیز از همین باب است.[4]

در همین راستا بعضی از نیاز های انسان وابسته به اجتماع است و در صورت نبود ان، ان نیاز بر آورده نمی‌شود و انسان به مقصود خودش نمی رسد. بعضی به طنز همین نظر اجتماعی بودن را دارند. در این صورت انسان در طنز نیاز به جامعه دارد و در جمع بودن می‌شود یکی از لوازم طنز یعنی انسان مثلا دیگران را استخدام می‌کند تا با انها به خیال پردازی بپردازد و لذت طنز را ایجاد کند؛ در این صورت باید در فلسفه طنز از ان نیز سخن گفت ولی اگر در علیت نداشته باشد بلکه معدّ باشد دیگر لازم نیست در فلسفه طنز از ان سخن گفت ولی به عنوان معدّات طنز می‌شود درباره ان گفتگو کرد.

ادامه مطلب


فهرست کتابهای تحقیقی طنز پس از انقلاب

 

فهرست کتابهای تحقیقی طنز، انتشار یافته در سالهای پس از انقلاب (به ترتیب حروف الفبا)

​​​​​​​برای کلاس طنز حوزۀ هنری، فکر کردم فهرستی از کتابهای منتشرشده طنز را (که جنبۀ تحقیقی دارند) برای هنرجویان تهیه کنم تا در صورت نیاز، بتوانند از آن استفاده کنند. بعدش دیدم فهرست خوب و به درد بخوری است (!) این بود که گفتم اینجا هم آن را بیاورم. سعی کردم کتابی را از قلم نیاندازم ولی اگر دوستان عنوانی را سراغ دارند که در این فهرست نیامده، می توانند اضافه کنند تا کامل شود. البته در این مسیر، اولین چراغ توسط مهدی تمیزی روشن شده که عنوان کتابی را به فهرست اضافه کرده است.

به نظرم در قیاس با دیگر زمینه های ادبی یا هنری،طنز،سهم ناچیزی را در میان آثار تحقیقی در قالب کتاب یا مقاله به خودش اختصاص داده است. این امر،شاید به این علت باشد که متاسفانه از سوی پژوهشگران،طنز چندان که باید جدی گرفته نشده است…

  1. کتاب

  2. اصفهانی های شوخ طبع و حاضر جواب – حسین نوربخش – نشر سنایی – تهران:۱۳۷۹

ادامه مطلب


 

Image result for شعر نیما یوشیج برای میرداماد

 

معروف است که حکیم ذوالفنون و متاله جناب میرداماد استرآبادی استاد ملاصدرا، قلمی بس سخت داشته است.

رجوع به کتب او کار هر کسی نیست

حکیم سبزواری وقتی در کتاب منظومه میخواهد حدوث دهری او را توضیح دهد، خامه مطالب او در تعلیقه میاورد 

و میگوید این را آوردم چون رجوع به کتابهای او کار هر کسی نیست.

 

شاعر خوش ذوق، نیما یوشیج این زبان سخت علمی او رابه زبان شعر چنین به تصویر میکشد.


میر داماد ، شنیدستم من،

که چو بگزید بن خاک وطن

بر سرش آمد و از وی پرسید

ملک قبر که :من رب، من ؟

●●●

میر بگشاد دو چشم بینا

آمد از روی فضیلت به سخن:

اسطقسی ست - بدو داد جواب

اسطقسات دگر زو متقن .

●●●

حیرت افزودش از این حرف ملک

برد این واقعه پیش ذوالمن

که: به زبان دگر این بنده ی تو

می دهد پاسخ ما در مدفن

ادامه مطلب


 

Image result for شعر نیما یوشیج برای میرداماد

 

معروف است که حکیم ذوالفنون و متاله جناب میرداماد استرآبادی استاد ملاصدرا، قلمی بس سخت داشته است.

رجوع به کتب او کار هر کسی نیست

حکیم سبزواری وقتی در کتاب منظومه میخواهد حدوث دهری او را توضیح دهد، خامه مطالب او در تعلیقه میاورد 

و میگوید این را آوردم چون رجوع به کتابهای او کار هر کسی نیست.

 

شاعر خوش ذوق، نیما یوشیج این زبان سخت علمی او رابه زبان شعر چنین به تصویر میکشد.


میر داماد ، شنیدستم من،

که چو بگزید بن خاک وطن

بر سرش آمد و از وی پرسید

ملک قبر که :من رب، من ؟

●●●

میر بگشاد دو چشم بینا

آمد از روی فضیلت به سخن:

اسطقسی ست - بدو داد جواب

اسطقسات دگر زو متقن .

●●●

حیرت افزودش از این حرف ملک

برد این واقعه پیش ذوالمن

که: به زبان دگر این بنده ی تو

می دهد پاسخ ما در مدفن

ادامه مطلب


فهرست کتابهای تحقیقی طنز پس از انقلاب

 

فهرست کتابهای تحقیقی طنز، انتشار یافته در سالهای پس از انقلاب (به ترتیب حروف الفبا)

​​​​​​​برای کلاس طنز حوزۀ هنری، فکر کردم فهرستی از کتابهای منتشرشده طنز را (که جنبۀ تحقیقی دارند) برای هنرجویان تهیه کنم تا در صورت نیاز، بتوانند از آن استفاده کنند. بعدش دیدم فهرست خوب و به درد بخوری است (!) این بود که گفتم اینجا هم آن را بیاورم. سعی کردم کتابی را از قلم نیاندازم ولی اگر دوستان عنوانی را سراغ دارند که در این فهرست نیامده، می توانند اضافه کنند تا کامل شود. البته در این مسیر، اولین چراغ توسط مهدی تمیزی روشن شده که عنوان کتابی را به فهرست اضافه کرده است.

به نظرم در قیاس با دیگر زمینه های ادبی یا هنری،طنز،سهم ناچیزی را در میان آثار تحقیقی در قالب کتاب یا مقاله به خودش اختصاص داده است. این امر،شاید به این علت باشد که متاسفانه از سوی پژوهشگران،طنز چندان که باید جدی گرفته نشده است…

  1. کتاب

  2. اصفهانی های شوخ طبع و حاضر جواب – حسین نوربخش – نشر سنایی – تهران:۱۳۷۹

ادامه مطلب


نتیجه تصویری برای ‪social‬‏

جمعی بودن طنز social satire

 

یکی از مهمترین فرقهایی که انسان با بعضی از موجودات دارد، تعلق خاطر به زندگی اجتماعی است. بعضی از حیوانات هم به زندگی اجتماعی گرایش دارند ولی مانند انسان یک جامعه متعالی که در ان تقسیم کار صورت بپذیرد و کارشان مبتنی بر تشکیلات باشد[1] نیست.[2]

این بحث از گذشته بین فلاسفه مطرح بوده است. مثلا ارسطو و افلاطون انسان را مدنی بالطبع می دانستند. یعنی انسان به نسبه طبیعت خودش گرایش به زندگی اجتماعی دارد. عده ای زندگی اجتماعی را بنا به ضرورت برای انسان لازم میدانستند و علامه طباطبایی انسان را مدنی بالاستخدام[3] می دانستند یعنی انسان برای رشد وماندن (حب بقاء) دوست دارد هر چیزی را در این مسیر استخدام کند. گرایش او به جامعه نیز از همین باب است.[4]

در همین راستا بعضی از نیاز های انسان وابسته به اجتماع است و در صورت نبود ان، ان نیاز بر آورده نمی‌شود و انسان به مقصود خودش نمی رسد. بعضی به طنز همین نظر اجتماعی بودن را دارند. در این صورت انسان در طنز نیاز به جامعه دارد و در جمع بودن می‌شود یکی از لوازم طنز یعنی انسان مثلا دیگران را استخدام می‌کند تا با انها به خیال پردازی بپردازد و لذت طنز را ایجاد کند؛ در این صورت باید در فلسفه طنز از ان نیز سخن گفت ولی اگر در علیت نداشته باشد بلکه معدّ باشد دیگر لازم نیست در فلسفه طنز از ان سخن گفت ولی به عنوان معدّات طنز می‌شود درباره ان گفتگو کرد.

ادامه مطلب


نتیجه تصویری برای طنز و مدرنیته

 

بحث شوخی و مزاح و متقابلاً مقولة جدیت، از اموری‌اند که بسیاری اوقات دچار افراط و تفریط می‌شوند. گاهی جامعه‌ای چنان جدی و خشک می‌شود که هر گونه لطافت و ملاحت را از دست می‌دهد و قدرت تحمل و زیبایی زندگی را از انسان می‌ستاند.

جامعه‌ای را افلاطون در یونان قدیم و توماس هابز در قرن هفتم ترسیم کردند بر همین مبنا بود و هرگونه تئاتر و نمایش خنده‌دار را محکوم می‌کردند و رواج آن را در جامعه جالب و جایز نمی‌دانستند.

نگاه آنها نسبت به خنده مبتنی بر این اندیشه بود که خنده ناشی از حس برتری طلبی انسان است. زمانی که کسی زمین می‌خورد و ما به او می‌خندیم، حس برتری جای حس ترحم و دست گیری را پر می‌کند و در نتیجه ما به زمین خورده می‌خندیم.[1]

لذا افلاطون در آرمان شهرش (کتاب قوانین laws) طنز را تا حدی

ادامه مطلب


 

 

 

 

اصولی برای نمک آفرینی و تولید طنز

 

حضرت طنز پادشاهی است که او را لشکری و کشوری است. کشورداری اش گونه‌های متفاوتی دارد از خود حضرت طنزشاه گرفته تا وزیرانش هزل هومور و کمیک و پارودی.

 

 

هرکدام از سران این مملکت را مرکبی است که با او تازد اما هرکدام بر مرکبی سوارند و هیئت و قالبی سزاوار شأن خویش برگزینند. گاهی در قالب‌های نوشتاری مثل داستان و مینی مال و جوک و لطیفه ابراز وجود کنند و گاه در قالب‌های تصویری و تمثیلی مثل عکس و کاریکاتور جلوه گری کنند و ناگاه در قالب و هیئت قدرتمند نمایشی و گفتاری بر عقلها سایه افکنند.

 

ادامه مطلب


 آیا پایتخت به طنز تیپیک دست یافت؟

قسمت اول

علی اکبر قلی زاده – مشهد مقدس – فروردین 99

نشر بدون ذکر نام شرعا و عرفا صحیح نمی باشد

شروع سخن:

ای خِدااااا چقد این پایتخت گل فرمایش میکنه، آدم اگه پِنجاه بار اینو ببینه کمه اَبِالفضلی میگم.

ششمین میهمانی سیروس مقدم با سفره آرایی های محسن تنابنده در نهمین سال تولد پایتخت، تقریبا تمام شد و این نشان از نفوذ این سریال معمولی در بین مردم دارد.

مقدمه:

هر برنامه ای زمانی ماندگار است که در ستیز بین ضعف و قوتهایش، بتواند قوتهای ماندگارش را به رخ بیننده و اهل رسانه بکشاند. که پایتخت همچنان توانسته است خودش را پایا نگه دارد.

از نقد و بررسیهایی که توسط شخصیت های رسانه ای و ژورنالیستی که در فضای رسمی تلویزیون و مطبوعات و فضای پرآشوب مجازی مطرح شده بگذریم که هر کدام میخ و نعلی را هدف گرفته اند.

نقد وبررسیهای ما پیرامون این مسئله است که آیا پایتخت به طنز تیپیک نزدیک شده است یا نه؟»

چرا موضوع چنین باشد؟ به خاطر اینکه اولا نقدهای منصفانه یا نقدهای نق نقوی زیادی انجام شده است ولی جای خالی بررسیهای علمی حول ژانر کمدی و گونه هنری ادبی-طنز کمتر دیده میشود که اگر خدا خواسته باشد در انتهای این گفتمان به آن خواهید رسید.

اما نقدهای کلی ای که پیرامون این برنامه شده به صورت تیتر وار چنین هستند:

اولین اشکالی که خیلی خالی از وجه نیست، خالی شدن قلم خشایار الوند از سبد این سریال است که مشکل فیلم نامه نویسی را برای تنابنده و آرش عباسی زیاد کرده است.

فیلم نامه دارای انسجام درونی نبوده و بعضا سوتی هایی داده است

  1. مثل اینکه پنجعلی قبر ندارد ولی نقی که به نیابت از پدرش حج گذار است میگوید باید یک حاجی به اول اسمش تو سنگ قبر اضافه کنم. و موارد دیگری که خیلی ها بیان کرده اند
  2. مثل اینکه آب قطع شده ولی فهیمه صورتش را شست.

جدای از این سوتی ها، فیلم نامه دارای خط سیر مشخص نیست و شاید بتوان گفت کاملا ایپیزودیک دارد جلو میرود. این نوع نوشتن کاملا این امکان را در اختیار شما قرار میدهد که بازی را به هر سمتی بکشانید و حتی بیشتر یک قسمت را در ورزشگاه آزادی تلف کنید، بدون اینکه به سمت و سوی جریانات اصلی فیلم نامه نظری داشته باشید. حتی این امکان را به وجود می آورد که هر شخصیتی را ولو شخصیت اول را از داستان حذف کنید.

نمی دانم میشود اسم این کار را سوررئال گذاشت یا مثلا برای ماست مالی کردن بگوئیم گونه فکاهی سوررئالیستی است یا رئالیسم جادویی است؟ ولی هیچکدام زیبنده کار نیست و اصلا مختصات نویسندگان چنین گرایی را به ما نمی دهد.

توضیح سوررئال: سوررئالیسمی که آندره برتون طرح ریزی کرد با قرائت قدیمش مبتنی بر روان ناخودآگاه بود و به نظرم در قرائت جدید بتوان آن را با مغز خزنده که لایه سوم مغز است، تشریح کرد همانطور که در علوم شناختی و نورومارکتینگ از آن بهره برداری میشود، اما خیلی بعید می دانم فضای سینمایی ما به قله رسیده باشد و بتواند از آن بهره مند شود.

به هر حال فیلم نامه بی سروته است و هر جایی میشود تمام شود. در صورتی که اگر خط سیر مشخص باشد مثل یک فیلم سینمایی  یا یک سریال پلیسی، مردم اگر قسمت های آخر آن را نبینند گوئی اصلا فیلم را ندیده اند.

 

گره افکنی و گره گشایی بسیار آبکی است.

  1. مثلا گره افکنی ای که برای ارسطو شکل گرفت زیبا بود ولی گره گشایی آن به راحتی با اقرار و چند صحنه محذوف مشخص شد.
  2. گره گشایی هایی که در ماجرای عشق فهیمه و رحمت بود، عشق ارسطو به طاهره، روند اخراج نقی از کارش، همگی بسیار بی رمق هستند.

 

بعضی داستانکها که کلا نیمه کاره رها شدند. مثلا اینکه خانه نقی قبلا ژاندارمری بوده است. یا ماجرا اخبار گویی هما بسیار بی ربط بدون حاشیه و بی فایده بود.

 

چینش افراد نیز کمی تا قسمتی دارای ابهام است مثلا معنا ندارد ارسطوی مجرد کلا تلپ خانه پسرخاله اش باشه چون نه کاری داره، نه کار راه اندازه نه خانه دارد و . .

 

دیالوگها بعضا خوب بود مثل سکانس تحویل ماشین ارسطو به طاهره

لکن دیالوگهای آبکی زیاد داشت. مثلا خیلی میخواستند که فیلم را با متلک های ی همراه کنند. ولی برای رسیدن به طنز یا ساتیر باید متلکها جانبدارانه باشند و نشان دهنده ضعف اجتماعی و الا کار صرفا کمیک و فکاهی و ویت و هومور خواهد شد و به پروژه طنز اصطلاحی یا ساتیر نرسیده است.

مثال: ولی می بینید که در یک قسمت می خواهند با سه رئیس جمهور ایران شوخی کنند اولی تیکه ای است که ناظر به گفتار اقای بعد از گران شدن بنزین است. این تیکه بی مزه نه تنها طنز اصطلاحی نیست بلکه نهایتا تمسخر است لذا رسالتی اجتماعی را نمی تواند به دوش بکشد. یا دو اصطلاح تکرار» و هاله نور» نیز کاملا بی جا و بی مورد است مخصوصا استفاده از واژه تَکرار» توسط بهتاش.

اینها همگی نشان از خامی بعضی دیالوگها دارد مخصوصا در فضای تخصصی طنز انتقادی اصلا جایگاهی ندارد. شوخی ها نیز غالبا سطحی است و بعضی بی مزه مثلا قسمت اول رحمت در زندان به ارسطو میگوید: مگه نشنیدی که هرگز نرسیدن بهتر است از دیر رسیدن است. این گونه طنزسازی شبیه سازی به بیماری زبان پریشی» است که البته گاهی توسط نقی خوب اجرا میشود مثل فضای مَزاجی». که اینها صرفا هومور است و طنز انتقادی و ساتیر نیست یا زبان گرفتگی های بهتاش در قسمت های اخر.

 

تیکه کلام های ماندگار نیز ضعیف اجرا شد. تیکه کلام های ماندگار این فصل ای خِداااااا» من دیگه رد دادم» شما گل فرمایش میکنید» یا اوه شه» است که دوتای اول خیلی پخته است و قابلیت ماندگاری دارد ولی شخص اول و دوم خیلی دیالوگ یا تیکه کلام یا یادگاری برای ما نگذاشتن.

مثلا آرش عباسی در قسمت آخر با تکرار فلانی ایران رو خیلی دوست داره» توانست به تیکه کلامی برسد. البته مهمتر از همه استفاده کردن از این تیکه کلام هاست همچنین شرایطی ایجاد کردن برای ماندگاری آنها مانند تیکه کلامهای زیادی که از فیلمی مثل شبهای برره» هنوز در کلام مردم دیده میشود. چرا که امثال شب های برره دارای تیم نویسندگی است که خشایار الوند نیز یکی از آن گروه بود.

 

استفاده نکردن از ظرفیت سندروم . بی قرار» یکی از ندبه های این سریال است. استفاده خیلی زیاد از آن در فضای مزاجی، مزاج مردم را چن وقتی گرم نگه داشت ولی نویسنده نتوانست با تَکرار آن استفاده طنزانتقادی اجتماعی از آن داشته باشد. واقعا حیف این ظرفیت که استفاده نشد ولی مردم خیلی ویژه بهره بردن.

استفاده پِنجاه» توسط نقی، شاید به خاطر تفاوت گویشی واضح و شیرینی است که بین مازندرانی و لهجه معیار است ولی تکرار آن شاید ناشی از نقص بازیگر برای همانند سازی کامل با لهجه کارکتر خویش دارد لذا پنجاه بار پنجاه را تکرار کرد.

 

شباهت رساندن قسمت آخر و سکانس های مرتبط با رحمت و همسرش سوار بر موتور در جاده، با قایق وسط دریاچه و حرف زدن از روشن بودن لامپ موتور، ارجاعی نوستالژیک است به سه فیلم همسفر» ، ممل آمریکایی» و در امتداد شب» که قبل از انقلاب ساخته شده اند و نماد و سمبل فساد می باشند.

 

 

نتیجه کلی: اگر هر کدام از این کاستی ها در این سریال، سه ریال از ارزش فیلم نامه بکاهد، در نهایت چند می ارزد؟

 

اینها مسائلی کلی ای بوده که پیرامون سناریوی فیلم مطرح میشود. اما آیا این سناریو به طنز انتقادی اجتماعی یا ساتیر نزدیک شده است یا در حد همان هومور و بورلسک: که طبق معنایی موضوعات مهم را سبک و مسخره بیان کردن است، می ماند؟

 

بعضی موارد نیز از آنتی هومور استفاده شده است مثل خواب نقی قبل از آمدن بهبود و درگیری بهتاش با بهبود که از نوع پرانک می باشد.

مانند این شعرهای میرزا حسین مشرف اصفهانی که پارودی و نقضیه ای دارد نسبت به خمسه نظامی ولی به نحوی که هیچ معنایی بر الفاظش بار نشود

اگر عاقلی بخیه بر مو مزن

به جز پنبه بر نعل آهو مزن

سوی مطبخ افکن ره کوچه را

منه در بغل آش آلوچه را

که نعل از تحمل مربا شود

به صبر آسیا کهنه حلو شود

ز افسار زنبور و شلوار ببر

قفس میتوان ساخت اما به صبر

ایشان که این اشعار را گفت، قرار شد که اگر شعرهایش معنا داشته باشند یک دندان از او بکشند و اگر بر همان وزان اما بدون معنا باشد به اِزای هر بیت مثقالی سیم بگیرد. آورده اند که سه بیت معنا دار داشت که سه دندان از او کشیدند.

 

البته تولید برنامه ای برای خندان خیلی خوب است ولی اگر نیم نگاه اجتماعی و فرهنگی و ی را مد نظر نداشته باشد آن وزانت و مردمی بودن خود را ندارد.

طناز اجتماعی، باید زبان مردم باشد، حقایق تلخ را به زبان شیرین طنز بیان کند و به قول یحیی آرین پور مانند چاقوی جراحی باشد، شکم پاره کند ولی برای اصلاح، لذا سوزشش شیرین جلوه میکند.

حال قضاوت اینکه ارزش این فیلم نامه چه میزان بوده و چقدر در نقدهای اجتماعی موفق عمل کرده است، با شما.


آیا پایتخت به طنز تیپیک دست یافت؟

قسمت دوم

علی اکبر قلی زاده – مشهد مقدس – فروردین 99

نشر بدون ذکر نام شرعا و عرفا صحیح نمی باشد

 

بررسی تیپ ها:

بگذارید خیلی خط کشی شده و منطقی بحث را پیش نبریم تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. اکنون به بررسی تیپ ها می پردازیم و نکات علمی لازم را لابه لای مباحث بیان کنیم.

نکته: بعضی از نقدها منصفانه و فنی نیست و به خاطر نشناختن تیپ و شخصیت است. اصولا تیپ ها نشانگر یک طرز تفکر یا فرهنگ خاص است، حال گاهی تیپ مثبت است و گاه منفی.

شخصیت نیز چنین است یعنی در شخصیت پردازی ما یک پروتاگونیست (قهرمان) و آنتاگونیست (ضد قهرمان) و بنا به دیدگاهی، می‌توان پروتاگونیست را به دو دسته قهرمان(Hero) و ضدقهرمان(Anti-hero) تقسیم کرد

بنابراین کسانی که می گویند که شخصیت بهتاش بهداشتی نبوده است و اهل فلان و فلان بوده و یا در این فیلم به بعضی مقدسات دینی توهین شده است، نکته ای اصلی در این گونه نقدها خلط کردن بین شخصیت های فیلم و ضرورت وجود این تضادها در یک سناریو موفق است.

از بررسی  کاراکترهای اصلی شروع میکنیم و سپس به ظرفیتهای آن می پردازیم.

 

نقی معمولی / محسن تنابنده

نقی معمولی شخص اول فیلم و دست اندر کار اصلی فیلم است از بازیگری تا بازیگردانی و نویسندگی. شخصیتی خودخواه و خود محور و خودشیفته. شخصیت بسیار خوب است، و اجرای حرفه ای آن از دلایل ماندگاری پایتخت حساب میشود.

اما اینکه این شخصیت توانست به یک تیپ شخصیتی تبدیل شود یا خیر؟ و اینکه نماینده کدام تیپ است؟ کدام تیپ شخصیتی است که این طناز میتواند نقدهای اجتماعی اش را در قالب این نقش ایفا کند؟ محل سوال و بحث است.

 

اینجا به نظر میرسد از نقاط تاسف بار فیلم نامه است. در اینجا تیپ شخصیتی خاصی برای او در نظر گرفته نشده است و صرف اینکه راننده نماینده مجلس است، هم ارتباطی با ویژگی شخصیتی او ندارد و هم جایگاه اجتماعی اش به گونه ای نیست که لازم باشد مورد نقد قرار گیرد.

 

بله اگر بادمجان دور قاب چنینی باشد که خط و ربط های اصلی را به نماینده مجلس می داد، واقعا تیپی عالی بود و کار را به طنز نزدیک میکرد. اما شخصیت پردازی برای این کاراکتر حساس، خیلی حرفه ای چیده نشده است.

اما پیشنهاد بنده:

در علم مدیریت اصطلاحی داریم به اسم مدیر کوتوله». ویژگی های مدیران کوتوله خیلی جالب است، مرور کنیم بعضی از آنها را:

1-  فاقد دانش، توانایی و شایستگی لازم هستند ولی با اطلاعات سطحی که دارند در مورد هر چیزی اظهار نظر می کنند

2- حوزه مدیریت شان به مثابه ملک شخصی است که بر اساس سلیقه و به فراخور زمان از آن هزینه می کنند.

3- نگاه شان به مسند، نگاهی عنکبوتی است، بدان معنی که چینش زیر مجموعه را بر اساس بقاء خویش انجام می دهند.

4-  مدیران زیر مجموعه  خود را از میان افراد ناتوانتر از خود انتخاب می کنند.

5-  لابی با شخصیت های ی مذهبی و بویژه نمایندگان مجلس برای بقاء پست، از وظایف روزمره آنهاست.

6- قانون بقاء پست در مورد آنها صادق است یعنی از دولتی به دولت دیگر همیشه مدیر می مانند و انگار مدیر زاییده شده اند.

7-  مانع رشد و ارتقاء پرسنل زیر مجموعه خود شده و معیار ارتقاء افراد را میزان نزدیکی و وفاداری  می دانند.

 8- ریسک پذیر نبوده و در انجام امور به دلیل عدم آگاهی از قوانین، دستور مستقیم بر انجام یا عدم انجام کار نمی دهند و پاراف درخواست های ارباب رجوع معمولا جمله ی معروف "طبق مقررات" است.

9- لابی گرهای خبره ای بوده و زندگی شان از رانت ها تغذیه می شود.

10- از بورس تحصیلی و ماموریت های پر سود بخوبی بهره می برند.

11- بیشتر وقتشان صرف جلسات بی ثمر می شود.

12- برای پر بار نمودن رزومه هایشان، ریاست هیات های ورزشی و . را بر عهده گرفته و مانع بزرگی در مقابل ورزشکاران حرفه ای اند.

13-  علاقه شدیدی به برگزاری همایش های بزرگ و پر هزینه و بی محتوی دارند.

14-  مقدس مآبی در وجودشان موج می زند. صف اول هر مناسبتی می‌نشیند و زاویه دید دوربین‌ رسانه ها را به خوبی شناسایی می کنند یعنی آقای دوربینی هستند!!!

15-  از بودجه دولت بعضی از رسانه ها را اجیر و تبلیغات پر سر و صدایی دارند.

16-علیرغم  نداشتن وقت کافی، رزومه پر پیمانه ای از کتب و مقالات به چاپ رسیده دارند.

17-  بیرق آنها بر پشت بام خانه‌شان افراشته، و جهت وزش باد را بخوبی حس می‌کنند.

18-  تشریفاتشان زیاد، و دیدارشان برای مردم پر مشقت است

19-  اگر در خطر عزل قرارگیرند نزدیکترین دوستان خود را قربانی می کنند.

20-  آمار پردازان و مستند سازان حرفه ای هستند. 

21-  با ایجاد شبکه های مدیریتی بین بخشی، در امور استخدامی به داد و ستد پرداخته و بستگان خود را به راحتی مستخدم دولت می کنند.

22- ساعات آخر شب زمان لابی آنها است.

23-  اسپانسرهای خوبی برای انتخابات هستند. 

24- پرونده سازان حرفه ای برای رقبای احتمالی اند.

25- همزمان هم مدیر، هم دانشجو و هم استاد دانشگاه هستند.

26- برای دیدار مدیران بالادستی هدایای ارگانیک می برند.

27- آهنگ انتظار گوشی های تلفن همراه آنها ریاکارانه  است.

28- در بوروکراسی و کاغذ بازی استاد  بی بدیل هستند که برای راه انداختن کار مردم، پدر و پدر جد و جدی پدری و پدران جدی آنها را از گور احضار میکنند.

خوب، قطعا این مشکل جدی جامعه امروزی ماست. کیست که درد و آهش سر این قضایا بلند نشده باشد؟

 

نقی معمولی بسیاری از این ویژگی ها را داشت.

  1. ریاکاری های او در نماز و وضو،
  2. آمار پردازی های زیاد مانند زمانی که آخرین پیام صوتی را برای مالکی فرستاد، 
  3. علاقه به کارهای بی فایده و کلاس دار مثل تفنگ فندکی،
  4. استفاده از رانت ها مثل اینکه میخواست نهار زنش را هم مالکی بگیرد،
  5. مانع رشد بهتاش،
  6. اسپانسری برای انتخابات آینده مالکی،
  7. علاقه شدید به پست کنونی و تلاش برای نگهداری آن و امور دیگر.

حال اگر این شخص حداقل راننده و رئیس دفتر مالکی بود، چقدر به تیپ مدیران کوتوله نزدیک شده بود و چه میزان توانسته بود به طنز انتقادی و اجتماعی نزدیک شود؟ حیف که این ظرفیت فوق العاده را از دست دادیم.

به هر حال علی رغم شخصیت پردازی خوب و ممتاز برای این کاراکتر، نشد که یک تیپ معمولی به تیپی ممتاز و اجتماعی مبدل گردد در صورتی که این ظرفیت فوق العاده برای او وجود داشت

ضمن اینکه راهبری فضای فکاهه و طنز نیز برای داستان هموارتر میشد.

 

ارسطو عامل / احمد مهرانفر

شاید نقش دوم این سریال که طرفداران خوبی هم دارد، احمد مهرانفر یا ارسطو باشد که  دارای طنز خوب و عالی اما درام عادی و متوسط و تراژی ضعیف.

ارسطو دارای اسم خاص است و چه بهتر اینکه نقش اول بازی این اسم را میداشت.

او دارای طنز فرودستی است.

به عبارتی طنز دارای سه رتبه و مرحله است: 1- طنز فرادستی، 2- طنزفرودستی و 3- طنز میانه. این دسته بندی اگر چه معروف نیست لکن با تحلیل نظریه برتری طلبی که طنز را ناشی از  Supremacy یا تفوق بر دیگران می داند میتوان به ان رسید.

قرائت دیگری که در مقابل آن هست تئوری ناسازگاری است که طنز را ناشی از Incompatible یا نوعی ناسازگاری میداند.

طرفداران دسته اول: افلاطون، هانری برگسون و نکته جالبتر اینکه یکی از قائلین آن جناب ارسطو می باشد و تلمیح علمی خوبی در این جا ایجاد شده است.

و طرفداران دسته دوم، ابن سینا و ملاصدرا و کانت و شوپنهاور  هستند.

و تئوری سومی که معروف است تسکین یا releaf theory است که بهترین قرائت آن متعلق به فروید است.

 

برای رسیدن به ناسازگاری و کنتراستی که لازمه طنز است، بعضا لازم است بعضی نقش بالا دستی رو داشته باشند و بعضی رُل فرودستی را بازی کنند.

تقریبا نقشهای ارسطو، بهبود و رحمت فرودستی

اما نقی و هما و بهتاش بالا دستی بودند.

لذا بهتاش به همه حتی نقی و پدرش می تازد و آنها را مسخره میکند و نقی در فضایی مودبانه تر دیگران را ریشخند میکند.

بقیه طنز میانه دارند

و هما و سارا و نیکا که اصلا فضای طنز ندارند اگر چه که حکم فرمایی های زیادی در این فصل از هما مشاهده میشد.

 

در کل یکی از نقصهای این سریال نداشتن طناز حرفه ای خانم است.

هما اگر چه بازیگر قادری است ولی طناز نیست.

فهیمه نیز اگر چه خوب رل بازی میکند ولی خیلی قدر نیست.

مثلا سکانسهای ماندگار و زیبای ارسطو و طاهره اگر به جای طاهره یک طناز حرفه ای می بود، میتوانست صحنه های بسیار ماندگار خلق کند.

 

شخصیت پردازی ارسطو خیلی خوب هست و اجرای آن نیز حرفه ای بوده است

ولی آخرش مشخص نیست در این فیلم چکاره هست و جایگاهش چیست؟ به نظر میرسد که به عنوان فردی که تقریبا غریبه حساب میشود یه وصله ناجوری می باشد.

ولی در کل نقشش برای خیلی ها جذاب بوده و هم ذات پنداری را با مخاطب خوب برقرار کرده است.

 

بهتاش فریبا / بهرام افشاری

از نقاط قوت این فیلم از نظر تیپ شخصیتی و رسیدن به طنز انتقادی اجتماعی نقش بهتاش فریباست.

بهتاش نماینده چند طرز تفکر و فرهنگ است.

  1. از طرفی مانند جوانان امروزی است که دچار شکاف نسلی با والدین و اطرافیان خود هستند و خواستار زندگی مجردی.
  2. از طرفی نماینده جوانانی است که می خواهند مشهور و پولدار شوند و ترجیحا دوست دارند این دو مسیر را با فوتبال طی کنند
  3. و در نهایت تیپی است از تازه به دوران رسیده ها مخصوصا جماعت ورزشکار و علی الخصوص فوتبالی ها.

این کاراکتر به این تیپ ها خیلی نزدیک شد. یعنی جوان امروزی با ویژگی هایی چون

  1. شکاف نسلی،
  2. بی اعصابی،
  3. علاقه به خود نمایی توسط لباس و ماشین و گربه و سگ،
  4. علاقمند به برقراری ارتباط به جنس مخالف،
  5. بعضا تیغ زدن دختران،
  6. ناراحتی از اینکه دیگران برای او تعیین تکلیف کنند،
  7. جسارت در نقد دیگران ولو پدر و مادر،

بسم الله الرحمن الرحیم

با دومین بحث علمی کاربردی طنز یا ساتیر در خدمت سروران عزیزم هستم

 

سبک شناسی طنز مدیری و رامبد

علی اکبر قلی زاده

رمضان المبارک 1441

اردیبهشت 1399

مهران مدیری و رامبد جوان از طنازان حرفه ای کشور محسوب می شوند.

هر دو کارگردان و بازیگر پرکار، سرشناس و حرفه ای در عرصه طنز و سینما هستند و دو برنامه اخیر خندوانه و دورهمی، فاصله این دو طنزپرداز کشور را از دوستان و رقبای خویش بسی متمایز کرد.

 

اگر تا دیروز هر کدام را با یک چهره و فیلم خاصی می شناختیم، اکنون هر دو را با دو برنامه پر طرفدار خندوانه و دورهمی می شناسیم.

شباهت های این دو برنامه

این دو برنامه که توسط این دو نفر اجرا و کارگردانی میشود شباهتهای زیادی به هم دارد که به نوعی شاید بتوان دورهمی را کپی برداری یا یک نوع پارودی از خندوانه دانست.

و البته که هر دو پارودی و تقلیدی از دو برنامه یکی tonight show با اجرای جیمی فالون در آمریکا که خندوانه از آن گرفته شده است

و دورهمی نیز از برنامه komedy nights with kapil که توسط یک استند آپ کمدینی به اسم کاپل شارما در هند اجر میشود.

خوب درباب شباهت های این دو برنامه باید گفت که

هر دو مجری محورند

و خنداندن و تم طنز پیش زمینه این دواست

هر دو معمولا هر شب مهمانی از چهره های سرشناس دارند

هر دو در حضور تماشاگر برگزار میشود که وظیفه تماشگران ایجاد همدلانه های طنز است.

طبق تحقیقاتی که بنده داشته ام، یکی از مهمترین ارکان طنز و فکاهی حرفه ای، خصلت جمعانه ان است

و این خصلت است که فیلسوفانی مانند هنری برگسون خیلی روی آن مانور میدهند و به همین خاطر طنز را حتی از درام و تراژدی به جامعه نزدیکتر می بیند که تحلیل زیبایی است که جای سخن دارد که بعدا به آن می پردازیم.

 

اما تفاوتها در حیطه طنز

در حیطه طنز قطعا گرایش ها و توانایی و علاقه های جوان و مدیری متفاوت است.

اما طنز رامبد جوان:

طنزهای رامبد بیشتر همان جنبه فان و کمیک یا آیرونی را دارا می باشد.

بیشتر می خواهد بخنداند و شادی ایجاد کند. خیلی گرایش های ی، فرهنگی و اجتماعی در طنزهای او دیده نمی شود اگر چه در خندوانه کارهای فرهنگی هم میشود و کتاب معرفی میشود ولی اینکه خود طنز طناز دارای وجهه اجتماعی باشد و چاقوی طنزش علاوه بر سازندگی، سوزندگی نیز داشته باشد، در آثار او خیلی نمود ندارد.

توضیح بیشتر: طنز گاهی حالت طعمه دارد یعنی طعمه است تا شکار را برای شکارچی به دام بیندازد و گاه خودش سلاح است دومی ساتیر و طنز انتقادی و اجتماعی است ولی اولی حالت ستیز ندارد و تعبیر دقیق و منطقی اش، لابشرط است و میتوان از آن در فضاهای مختلف کمک گرفت.

دو مثال بزنم متناسب با ماه رمضان که در آن هستیم:

جوک اول: در این ماه رمضان که متقارن با شیوع کرونا هست روزه بگیریم یا نه؟ پاسخ:

کسانی که احتمال اگر بگیرن میگیرن نگیرن ولی اگر احتمال نمی دهند که اگر بگیرن میگرن بگیرن ولی اگر نه احتمال می دهند که اگر بگیرن میگیرن یا اگر نگیرن میگیرن، بگیرن.

جوک دوم: کسانی که روزانه ده بار از یک گروه به گروه دیگر یا از کانالی به کانال دیگر میروند، حکم مسافر را دارند و روزه بر آنها واجب نیست.

خوب جوک اول صرفا مبتنی بر نوعی واژ آرایی و جناس تام بود که زیبا آفرینی داشت ولی مضلات اجتماعی و فرهنگی را در نظر نداشت ولی دومی کنایه و متلکی است که کسانی که بیخود و بی جهت دائما در شبکه های اجتماعی پلاس هستند.

 

طنز رامبد از نوع اول است یعنی مهربان و دلنواز است. به عبارتی زمانی به طنز حقیقی و اجتماعی نزدیک میشویم که موضوع طنز، مستقیما کج راهه های اجتماعی را هدف بگیرد.

اما اگر هدف خندیدن و خنداندن باشد ولی بعد از فرو نشستن آتش طنز به سازندگی مشغول گشتیم، به طنز و ساتیر نزدیک نشده ایم و این دو فرق دقیق و ظریفی دارند

طنز رامبد بیشتر ناظر به این جهت است. حتی استفاده از جناب خان نیز بیشتر برای ایجاد شور و نشاط است و به هر بهانه ای آهنگ بندری میخواند، اگر چه که او نیز متلک های خوب دارد.

 

نکته: البته معنای سخن این نیست که عیار فکاهی و خندیدن، فقط رسیدن به طنز انتقادی و اجتماعی یا ساتیر باشد و دیگر انواع خنداندن به درد نمی خورد . خیر آنها نیز لازم است و از جمله باعث نشاط قلب میشود.

بعضی از شوخی های پیامبر اکرم ص که نقل شده، بیشتر جنبه فکاهی و کمیک دارد تا طنز انتقادی و اصلاحی. اگر چه این نوع نیز پیدا میشود در تراث ماثوره.

مثلا اینکه حضرت فرمودند که این پای من شبیه چیست؟ هر کسی چیزی گفت. در نهایت ایشان فرمودند که این پای من شبیه پای دیگرم هست. یک مبنایی پیغمبر اکرم داشتند که انی لامزح و لا اقول الا الحق» چرا که در روایت دیگر که به ابوذر غفاری دارند به شدت نهی میکنند از خنداندن با دورغ. خوب این محقق شد. ولی این طنزش جنبه اجتماعی ندارد.

خوب این شوخی چیزی شبیه سرکاری یا آنتی هومور است که بیشتر جنبه سرکاری دارد.

مثل اینکه طرف سوال میکند که می دانی چرا مرغها موقع خوابیدن یکی از پاهایشان را بلند میکنند؟

دومی گفت نه، اولی گفت خوب مشخصه چون اگر هر دو پاشون رو بلند کنند می افتند!

طنز مدیری

اما قطعا سوگیری های اجتماعی مدیری و شناخت دردهای جامعه و بیان آنها با زبان طنز و وارد کردن دردهای مردم در میدان طنز، سبک کارش را از رامبد جوان متمایز میکند.

شبهای برره او نمایشی از تفاوت و تقابل سنت و مدرنیته است و سیامک انصاری که تقریبا پای ثابت بیشتر کارهای مدیری است، در آن فیلم و بعضی دیگر از سریالهای نقشی امروزی ای دارد که از دید سنت گرایان، ناپسند است لذا او را دائما تمسخر و هجو میکنند.

گوئی شخصیت او از این جهت شبیه سازی شده از دون کیشوت اثر سروانتس است

 

اما حقیقت این است که مدیری خود طنازی نشاط آفرین نیست یعنی اگر کار او را مقایسه کنیم با رامبد جوان یا حتی کسانی مانند رضا رشید پور و دیگر طنازان، اصلا نشاط آنها در چهره نیمه جدی او دیده نمی شود.

در خندوانه عید فطر پارسال که مدیری میهمان رامبد بود، رامبد از او می پرسد که تو خیلی به مردم امید نمی دهی و آنها را می ترسانی و. و مدیری نیز قبول میکند و میگوید سبک من این است و سبک تو آن و هر دو لازم.

اما واقعیت ماجرا این است که مدیری به عنوان طناز اجتماعی سعی میکند بیندیشد، دردها را پیدا کند و آنها را بیان کند.

اما شگردهای مدیری برای طنز:

شاید ریشه ای ترین شگرد خنداندن مدیری اغراق و غلو باشد.

روش دیگری مدیری را باید ویت wit نامید. که نمونه های آن را در رضا رفیع یا حسن ریوندی میتوان دید.

ریوندی اگر چه که به عنوان یک استندآپ کمدین مشهور است و در نگاه فنی و اجتماعی جایگاه رفیعی ندارد، لکن طنزهای اجتماعی در کارهایش زیاد دیده میشود. اگر چه کارهایش بیشتر شبیه بورلسک است یعنی تقلیدهای خنده آور انتقادی و بعضا هجو آمیز.

اما ویت نوعی شوخ‌طبعی همراه با تخریب است، چیزی شبیه متلک‌گویی یا حاضر جوابی است و به همین خاطر کمی از معادل فارسی‌اش معنایی وسیع­تر دارد، چون بذله‌گویی در زبان فارسی به معنای سخن مرغوب و خوش و لطیف است (دهخدا و معین) و ویت معنایی وسیع‌تر دارد

 

طنز مدیری طنز بالادستی است، این مسئله در مجری گری های او خیلی خوب دیده میشود،

مدیری حتی زمانی که میهمان رامبد است نیز به گونه ای می خواهد جو را مدیریت کند و بیشتر سعی میکند با متلک گوئی و حاضر جوابی مدیریت در صحنه را حفظ کند.

شاید در دورهمی کسی از دست متلک های مدیری جان سالم به در نبرده باشد مثلا اگر جواد خیابانی میهمان اوست، مدیری سوتی های او را قبلا ردیف کرده و او را خلع سلاح میکند

 

البته شبیه این را در کار رامبد هم داریم مثلا زمانی که اشکان یا احسان علیخانی میهمان اوست چند جوک مرتبط با او برایش تعریف میکند

که وقتی زنگ میزنید که منزل احسان، پیغام گیر میگوید که مشترک مورد نظر درحال ساخت ماه عسل است، لطفا بعد از شنیدن صدای بغض، پیام خود را بیان کنید.

 

پس مدیری نسبت به رامبد به طنز اجتماعی و انتقادی نزدیکتر است و حتی از متلک های ی نیز ابایی ندارد مثلا متلکهای جانداری که در دفاع از مدافعان حرم به بعضی وارد کرد، سوزندگی اش سروصدایی راه انداخت.

 

مدیری و طنز متعالی

اما آیا مدیری دارای سبک ویژه و خاص است؟ آیا نقدهای طنز مدیری دارای عمق است یا خیر؟

 

اگر طنز حکیمانه یا مینیپوسی menippusean satire را نوعی طنز متعالی و کارساز و ماندگار به حساب بیاوریم مانند ریشخند های سقراطی که در پی اصطلاح دیگران بود و با اسلحه طنز و روش دیالوگی خویش سعی در زایاندن افکار مثبت داشت،

کارهای مدیری با آنها فاصله زیادی دارد.

یعنی اگر غالب طنزهای مدیری را با فضای ادبی خودمان نیز طنزهای منسوب به بهلول حکیم یا ملا نصرالدین  بسنجیم، آن نکته سنجی ها و وزانت علمی و ارزشی که آنها دارند را در مدیری نمی یابیم.

اگر چه که بهلول و ملانصرالدین طنز فرو دستی دارند و با روش اسلوب حکیم» سعی در آگاهانیدن دیگران دارند و با طنز بالادستی مدیری متفاوت اند، ولی عمق درک و ادراک آنها از مسائل اجتماعی بسیار بالاتر از کارهای مهران مدیری است.

پیشنهاد من این است که اگر این کارگردان توانا به تیم نویسندگی خویش تعدادی افراد با سواد اجتماعی و جامعه شناس یا فیلسوف اضافه کند، شاید بتواند دارای آثار ماندگار اجتماعی باشد.

راسته گوئی همراه با طنز و نیز نقد اعتقادی را در این دو بیت ناصر خسرو ببینید:

خدایا راست گویم فتنه از توست          ولی از ترس نتوانم چخیدن

لب و دندان ترکان ختا                   را نبایستی چنین نیک آفریدن

در کتاب مناجاتیسم نیز ما سعی کردیم با همین ممشا حرکت کنیم، یعنی با توجه به زیرساخت های اعتقادی اخلاقی و مشکلات پیش روی، تولید طنز کنیم.

طنازان واقعی ایران زمین

سری بزنیم به طنازان فعلی و حرفه ای که اکنون موجود هستند و قابلیت ماندگاری دارند:

کیومرث صابری فومنی یا گل آقا، منوچهر احترامی. ابوالفضل زرویی نصرآباد که گل آقا گفته بود او قلمش مانند عبید زاکانی و دهخدا است. خود علی اکبر دهخدا یا جمال زاده نیز از این دسته هستند.

 

با توجه به این مطلبی که بیان کردم

جای بسی تاسف دارد که چهره های سرشناس و رسانه ای و به قولی سلبریتی ها فیمس های طنز در کشور ما، شده اند بازیگران طنز یا نهایتا کارگردانان طنز.

به نظرم می رسد که نویسندگان و شاعران طناز حرفه ای ما داریم که خیلی در دیده عموم جایگاهی ندارند در صورتی که واقعا کارشان به طنز و سایتر نزدیک است.

مثلا دیپلمات نامه جناب یوسفعلی میرشکاک که با رویکرد ی اجتماعی نوشته شده است. یا بعضی کارهای ناصر فیض که البته کارهای ایشان بیشتر به هزل یا هومور نزدیک تر است کما اینکه در مصاحبه ای در جلد دوم کتاب طنز به این مطلب اشاره می شود.

 

یا حتی شخصیت هایی غیر حقیقی که توسط نویسندگان طنز ساخته و تبدیل به یکی تیپ شخصیتی شدند، نیز کارکردی چنین دارند.

مثلا ملانصرالدین که ساخته جلیل محمدقلی زاده در آذربایجان است و بعدا به فرهنگ ما وارد شد.

یا تیپ شخصیتی بهلول عاقل که اگر چه وجود خارجی ندارد ولی چنان مشهور و معروف گشته که در کلام بزرگان داستانهای زیادی از او شنیده ایم ولی هیچ کدام سندی ارائه نکرده اند.

 

اینها چهرهای ماندگاری از طنز اجتماعی هستند که دردهای را کامل شناخته اند و با سلاح طنز در پس اسلاح جامعه بر آمده اند. یا حتی کلثوم ننه اثر اقا جمال خوانساری که عالم و فیلسوف است ولی دارای اثر طنز است و رهبری هم از آن کتاب یاد کردند.

پس باید چهرهای طنز را در فضای کشور مقداری مدیریت کنیم.

و الحمد لله رب العالمین.

 

فیلم فیلم مباحث فوق را در اینجا ببینید

 

قسمت اول نقد رو در اینجا ببینید

https://www.aparat.com/v/AK5vn

 

 

قسمت دوم : سبک شناسی مهران مدیری

 

https://www.aparat.com/v/6fXro

 


 آیا پایتخت به طنز تیپیک دست یافت؟

قسمت اول

علی اکبر قلی زاده – مشهد مقدس – فروردین 99

نشر بدون ذکر نام شرعا و عرفا صحیح نمی باشد

شروع سخن:

ای خِدااااا چقد این پایتخت گل فرمایش میکنه، آدم اگه پِنجاه بار اینو ببینه کمه اَبِالفضلی میگم.

ششمین میهمانی سیروس مقدم با سفره آرایی های محسن تنابنده در نهمین سال تولد پایتخت، تقریبا تمام شد و این نشان از نفوذ این سریال معمولی در بین مردم دارد.

مقدمه:

هر برنامه ای زمانی ماندگار است که در ستیز بین ضعف و قوتهایش، بتواند قوتهای ماندگارش را به رخ بیننده و اهل رسانه بکشاند. که پایتخت همچنان توانسته است خودش را پایا نگه دارد.

از نقد و بررسیهایی که توسط شخصیت های رسانه ای و ژورنالیستی که در فضای رسمی تلویزیون و مطبوعات و فضای پرآشوب مجازی مطرح شده بگذریم که هر کدام میخ و نعلی را هدف گرفته اند.

نقد وبررسیهای ما پیرامون این مسئله است که آیا پایتخت به طنز تیپیک نزدیک شده است یا نه؟»

چرا موضوع چنین باشد؟ به خاطر اینکه اولا نقدهای منصفانه یا نقدهای نق نقوی زیادی انجام شده است ولی جای خالی بررسیهای علمی حول ژانر کمدی و گونه هنری ادبی-طنز کمتر دیده میشود که اگر خدا خواسته باشد در انتهای این گفتمان به آن خواهید رسید.

اما نقدهای کلی ای که پیرامون این برنامه شده به صورت تیتر وار چنین هستند:

اولین اشکالی که خیلی خالی از وجه نیست، خالی شدن قلم خشایار الوند از سبد این سریال است که مشکل فیلم نامه نویسی را برای تنابنده و آرش عباسی زیاد کرده است.

فیلم نامه دارای انسجام درونی نبوده و بعضا سوتی هایی داده است

  1. مثل اینکه پنجعلی قبر ندارد ولی نقی که به نیابت از پدرش حج گذار است میگوید باید یک حاجی به اول اسمش تو سنگ قبر اضافه کنم. و موارد دیگری که خیلی ها بیان کرده اند
  2. مثل اینکه آب قطع شده ولی فهیمه صورتش را شست.

جدای از این سوتی ها، فیلم نامه دارای خط سیر مشخص نیست و شاید بتوان گفت کاملا ایپیزودیک دارد جلو میرود. این نوع نوشتن کاملا این امکان را در اختیار شما قرار میدهد که بازی را به هر سمتی بکشانید و حتی بیشتر یک قسمت را در ورزشگاه آزادی تلف کنید، بدون اینکه به سمت و سوی جریانات اصلی فیلم نامه نظری داشته باشید. حتی این امکان را به وجود می آورد که هر شخصیتی را ولو شخصیت اول را از داستان حذف کنید.

نمی دانم میشود اسم این کار را سوررئال گذاشت یا مثلا برای ماست مالی کردن بگوئیم گونه فکاهی سوررئالیستی است یا رئالیسم جادویی است؟ ولی هیچکدام زیبنده کار نیست و اصلا مختصات نویسندگان چنین گرایی را به ما نمی دهد.

توضیح سوررئال: سوررئالیسمی که آندره برتون طرح ریزی کرد با قرائت قدیمش مبتنی بر روان ناخودآگاه بود و به نظرم در قرائت جدید بتوان آن را با مغز خزنده که لایه سوم مغز است، تشریح کرد همانطور که در علوم شناختی و نورومارکتینگ از آن بهره برداری میشود، اما خیلی بعید می دانم فضای سینمایی ما به قله رسیده باشد و بتواند از آن بهره مند شود.

به هر حال فیلم نامه بی سروته است و هر جایی میشود تمام شود. در صورتی که اگر خط سیر مشخص باشد مثل یک فیلم سینمایی  یا یک سریال پلیسی، مردم اگر قسمت های آخر آن را نبینند گوئی اصلا فیلم را ندیده اند.

 

گره افکنی و گره گشایی بسیار آبکی است.

  1. مثلا گره افکنی ای که برای ارسطو شکل گرفت زیبا بود ولی گره گشایی آن به راحتی با اقرار و چند صحنه محذوف مشخص شد.
  2. گره گشایی هایی که در ماجرای عشق فهیمه و رحمت بود، عشق ارسطو به طاهره، روند اخراج نقی از کارش، همگی بسیار بی رمق هستند.

 

بعضی داستانکها که کلا نیمه کاره رها شدند. مثلا اینکه خانه نقی قبلا ژاندارمری بوده است. یا ماجرا اخبار گویی هما بسیار بی ربط بدون حاشیه و بی فایده بود.

 

چینش افراد نیز کمی تا قسمتی دارای ابهام است مثلا معنا ندارد ارسطوی مجرد کلا تلپ خانه پسرخاله اش باشه چون نه کاری داره، نه کار راه اندازه نه خانه دارد و . .

 

دیالوگها بعضا خوب بود مثل سکانس تحویل ماشین ارسطو به طاهره

لکن دیالوگهای آبکی زیاد داشت. مثلا خیلی میخواستند که فیلم را با متلک های ی همراه کنند. ولی برای رسیدن به طنز یا ساتیر باید متلکها جانبدارانه باشند و نشان دهنده ضعف اجتماعی و الا کار صرفا کمیک و فکاهی و ویت و هومور خواهد شد و به پروژه طنز اصطلاحی یا ساتیر نرسیده است.

مثال: ولی می بینید که در یک قسمت می خواهند با سه رئیس جمهور ایران شوخی کنند اولی تیکه ای است که ناظر به گفتار اقای بعد از گران شدن بنزین است. این تیکه بی مزه نه تنها طنز اصطلاحی نیست بلکه نهایتا تمسخر است لذا رسالتی اجتماعی را نمی تواند به دوش بکشد. یا دو اصطلاح تکرار» و هاله نور» نیز کاملا بی جا و بی مورد است مخصوصا استفاده از واژه تَکرار» توسط بهتاش.

اینها همگی نشان از خامی بعضی دیالوگها دارد مخصوصا در فضای تخصصی طنز انتقادی اصلا جایگاهی ندارد. شوخی ها نیز غالبا سطحی است و بعضی بی مزه مثلا قسمت اول رحمت در زندان به ارسطو میگوید: مگه نشنیدی که هرگز نرسیدن بهتر است از دیر رسیدن است. این گونه طنزسازی شبیه سازی به بیماری زبان پریشی» است که البته گاهی توسط نقی خوب اجرا میشود مثل فضای مَزاجی». که اینها صرفا هومور است و طنز انتقادی و ساتیر نیست یا زبان گرفتگی های بهتاش در قسمت های اخر.

 

تیکه کلام های ماندگار نیز ضعیف اجرا شد. تیکه کلام های ماندگار این فصل ای خِداااااا» من دیگه رد دادم» شما گل فرمایش میکنید» یا اوه شه» است که دوتای اول خیلی پخته است و قابلیت ماندگاری دارد ولی شخص اول و دوم خیلی دیالوگ یا تیکه کلام یا یادگاری برای ما نگذاشتن.

مثلا آرش عباسی در قسمت آخر با تکرار فلانی ایران رو خیلی دوست داره» توانست به تیکه کلامی برسد. البته مهمتر از همه استفاده کردن از این تیکه کلام هاست همچنین شرایطی ایجاد کردن برای ماندگاری آنها مانند تیکه کلامهای زیادی که از فیلمی مثل شبهای برره» هنوز در کلام مردم دیده میشود. چرا که امثال شب های برره دارای تیم نویسندگی است که خشایار الوند نیز یکی از آن گروه بود.

 

استفاده نکردن از ظرفیت سندروم . بی قرار» یکی از ندبه های این سریال است. استفاده خیلی زیاد از آن در فضای مزاجی، مزاج مردم را چن وقتی گرم نگه داشت ولی نویسنده نتوانست با تَکرار آن استفاده طنزانتقادی اجتماعی از آن داشته باشد. واقعا حیف این ظرفیت که استفاده نشد ولی مردم خیلی ویژه بهره بردن.

استفاده پِنجاه» توسط نقی، شاید به خاطر تفاوت گویشی واضح و شیرینی است که بین مازندرانی و لهجه معیار است ولی تکرار آن شاید ناشی از نقص بازیگر برای همانند سازی کامل با لهجه کارکتر خویش دارد لذا پنجاه بار پنجاه را تکرار کرد.

 

شباهت رساندن قسمت آخر و سکانس های مرتبط با رحمت و همسرش سوار بر موتور در جاده، با قایق وسط دریاچه و حرف زدن از روشن بودن لامپ موتور، ارجاعی نوستالژیک است به سه فیلم همسفر» ، ممل آمریکایی» و در امتداد شب» که قبل از انقلاب ساخته شده اند و نماد و سمبل فساد می باشند.

 

 

نتیجه کلی: اگر هر کدام از این کاستی ها در این سریال، سه ریال از ارزش فیلم نامه بکاهد، در نهایت چند می ارزد؟

 

اینها مسائلی کلی ای بوده که پیرامون سناریوی فیلم مطرح میشود. اما آیا این سناریو به طنز انتقادی اجتماعی یا ساتیر نزدیک شده است یا در حد همان هومور و بورلسک: که طبق معنایی موضوعات مهم را سبک و مسخره بیان کردن است، می ماند؟

 

بعضی موارد نیز از آنتی هومور استفاده شده است مثل خواب نقی قبل از آمدن بهبود و درگیری بهتاش با بهبود که از نوع پرانک می باشد.

مانند این شعرهای میرزا حسین مشرف اصفهانی که پارودی و نقضیه ای دارد نسبت به خمسه نظامی ولی به نحوی که هیچ معنایی بر الفاظش بار نشود

اگر عاقلی بخیه بر مو مزن

به جز پنبه بر نعل آهو مزن

سوی مطبخ افکن ره کوچه را

منه در بغل آش آلوچه را

که نعل از تحمل مربا شود

به صبر آسیا کهنه حلو شود

ز افسار زنبور و شلوار ببر

قفس میتوان ساخت اما به صبر

ایشان که این اشعار را گفت، قرار شد که اگر شعرهایش معنا داشته باشند یک دندان از او بکشند و اگر بر همان وزان اما بدون معنا باشد به اِزای هر بیت مثقالی سیم بگیرد. آورده اند که سه بیت معنا دار داشت که سه دندان از او کشیدند.

 

البته تولید برنامه ای برای خندان خیلی خوب است ولی اگر نیم نگاه اجتماعی و فرهنگی و ی را مد نظر نداشته باشد آن وزانت و مردمی بودن خود را ندارد.

طناز اجتماعی، باید زبان مردم باشد، حقایق تلخ را به زبان شیرین طنز بیان کند و به قول یحیی آرین پور مانند چاقوی جراحی باشد، شکم پاره کند ولی برای اصلاح، لذا سوزشش شیرین جلوه میکند.

حال قضاوت اینکه ارزش این فیلم نامه چه میزان بوده و چقدر در نقدهای اجتماعی موفق عمل کرده است، با شما

 

 

فیلم فوق را در اینجا ملاحظه بفرمایید .

 

https://b2n.ir/699855


آیا پایتخت به طنز تیپیک دست یافت؟

قسمت دوم

علی اکبر قلی زاده – مشهد مقدس – فروردین 99

نشر بدون ذکر نام شرعا و عرفا صحیح نمی باشد

 

بررسی تیپ ها:

بگذارید خیلی خط کشی شده و منطقی بحث را پیش نبریم تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. اکنون به بررسی تیپ ها می پردازیم و نکات علمی لازم را لابه لای مباحث بیان کنیم.

نکته: بعضی از نقدها منصفانه و فنی نیست و به خاطر نشناختن تیپ و شخصیت است. اصولا تیپ ها نشانگر یک طرز تفکر یا فرهنگ خاص است، حال گاهی تیپ مثبت است و گاه منفی.

شخصیت نیز چنین است یعنی در شخصیت پردازی ما یک پروتاگونیست (قهرمان) و آنتاگونیست (ضد قهرمان) و بنا به دیدگاهی، می‌توان پروتاگونیست را به دو دسته قهرمان(Hero) و ضدقهرمان(Anti-hero) تقسیم کرد

بنابراین کسانی که می گویند که شخصیت بهتاش بهداشتی نبوده است و اهل فلان و فلان بوده و یا در این فیلم به بعضی مقدسات دینی توهین شده است، نکته ای اصلی در این گونه نقدها خلط کردن بین شخصیت های فیلم و ضرورت وجود این تضادها در یک سناریو موفق است.

از بررسی  کاراکترهای اصلی شروع میکنیم و سپس به ظرفیتهای آن می پردازیم.

 

نقی معمولی / محسن تنابنده

نقی معمولی شخص اول فیلم و دست اندر کار اصلی فیلم است از بازیگری تا بازیگردانی و نویسندگی. شخصیتی خودخواه و خود محور و خودشیفته. شخصیت بسیار خوب است، و اجرای حرفه ای آن از دلایل ماندگاری پایتخت حساب میشود.

اما اینکه این شخصیت توانست به یک تیپ شخصیتی تبدیل شود یا خیر؟ و اینکه نماینده کدام تیپ است؟ کدام تیپ شخصیتی است که این طناز میتواند نقدهای اجتماعی اش را در قالب این نقش ایفا کند؟ محل سوال و بحث است.

 

اینجا به نظر میرسد از نقاط تاسف بار فیلم نامه است. در اینجا تیپ شخصیتی خاصی برای او در نظر گرفته نشده است و صرف اینکه راننده نماینده مجلس است، هم ارتباطی با ویژگی شخصیتی او ندارد و هم جایگاه اجتماعی اش به گونه ای نیست که لازم باشد مورد نقد قرار گیرد.

 

بله اگر بادمجان دور قاب چنینی باشد که خط و ربط های اصلی را به نماینده مجلس می داد، واقعا تیپی عالی بود و کار را به طنز نزدیک میکرد. اما شخصیت پردازی برای این کاراکتر حساس، خیلی حرفه ای چیده نشده است.

اما پیشنهاد بنده:

در علم مدیریت اصطلاحی داریم به اسم مدیر کوتوله». ویژگی های مدیران کوتوله خیلی جالب است، مرور کنیم بعضی از آنها را:

1-  فاقد دانش، توانایی و شایستگی لازم هستند ولی با اطلاعات سطحی که دارند در مورد هر چیزی اظهار نظر می کنند

2- حوزه مدیریت شان به مثابه ملک شخصی است که بر اساس سلیقه و به فراخور زمان از آن هزینه می کنند.

3- نگاه شان به مسند، نگاهی عنکبوتی است، بدان معنی که چینش زیر مجموعه را بر اساس بقاء خویش انجام می دهند.

4-  مدیران زیر مجموعه  خود را از میان افراد ناتوانتر از خود انتخاب می کنند.

5-  لابی با شخصیت های ی مذهبی و بویژه نمایندگان مجلس برای بقاء پست، از وظایف روزمره آنهاست.

6- قانون بقاء پست در مورد آنها صادق است یعنی از دولتی به دولت دیگر همیشه مدیر می مانند و انگار مدیر زاییده شده اند.

7-  مانع رشد و ارتقاء پرسنل زیر مجموعه خود شده و معیار ارتقاء افراد را میزان نزدیکی و وفاداری  می دانند.

 8- ریسک پذیر نبوده و در انجام امور به دلیل عدم آگاهی از قوانین، دستور مستقیم بر انجام یا عدم انجام کار نمی دهند و پاراف درخواست های ارباب رجوع معمولا جمله ی معروف "طبق مقررات" است.

9- لابی گرهای خبره ای بوده و زندگی شان از رانت ها تغذیه می شود.

10- از بورس تحصیلی و ماموریت های پر سود بخوبی بهره می برند.

11- بیشتر وقتشان صرف جلسات بی ثمر می شود.

12- برای پر بار نمودن رزومه هایشان، ریاست هیات های ورزشی و . را بر عهده گرفته و مانع بزرگی در مقابل ورزشکاران حرفه ای اند.

13-  علاقه شدیدی به برگزاری همایش های بزرگ و پر هزینه و بی محتوی دارند.

14-  مقدس مآبی در وجودشان موج می زند. صف اول هر مناسبتی می‌نشیند و زاویه دید دوربین‌ رسانه ها را به خوبی شناسایی می کنند یعنی آقای دوربینی هستند!!!

15-  از بودجه دولت بعضی از رسانه ها را اجیر و تبلیغات پر سر و صدایی دارند.

16-علیرغم  نداشتن وقت کافی، رزومه پر پیمانه ای از کتب و مقالات به چاپ رسیده دارند.

17-  بیرق آنها بر پشت بام خانه‌شان افراشته، و جهت وزش باد را بخوبی حس می‌کنند.

18-  تشریفاتشان زیاد، و دیدارشان برای مردم پر مشقت است

19-  اگر در خطر عزل قرارگیرند نزدیکترین دوستان خود را قربانی می کنند.

20-  آمار پردازان و مستند سازان حرفه ای هستند. 

21-  با ایجاد شبکه های مدیریتی بین بخشی، در امور استخدامی به داد و ستد پرداخته و بستگان خود را به راحتی مستخدم دولت می کنند.

22- ساعات آخر شب زمان لابی آنها است.

23-  اسپانسرهای خوبی برای انتخابات هستند. 

24- پرونده سازان حرفه ای برای رقبای احتمالی اند.

25- همزمان هم مدیر، هم دانشجو و هم استاد دانشگاه هستند.

26- برای دیدار مدیران بالادستی هدایای ارگانیک می برند.

27- آهنگ انتظار گوشی های تلفن همراه آنها ریاکارانه  است.

28- در بوروکراسی و کاغذ بازی استاد  بی بدیل هستند که برای راه انداختن کار مردم، پدر و پدر جد و جدی پدری و پدران جدی آنها را از گور احضار میکنند.

خوب، قطعا این مشکل جدی جامعه امروزی ماست. کیست که درد و آهش سر این قضایا بلند نشده باشد؟

 

نقی معمولی بسیاری از این ویژگی ها را داشت.

  1. ریاکاری های او در نماز و وضو،
  2. آمار پردازی های زیاد مانند زمانی که آخرین پیام صوتی را برای مالکی فرستاد، 
  3. علاقه به کارهای بی فایده و کلاس دار مثل تفنگ فندکی،
  4. استفاده از رانت ها مثل اینکه میخواست نهار زنش را هم مالکی بگیرد،
  5. مانع رشد بهتاش،
  6. اسپانسری برای انتخابات آینده مالکی،
  7. علاقه شدید به پست کنونی و تلاش برای نگهداری آن و امور دیگر.

حال اگر این شخص حداقل راننده و رئیس دفتر مالکی بود، چقدر به تیپ مدیران کوتوله نزدیک شده بود و چه میزان توانسته بود به طنز انتقادی و اجتماعی نزدیک شود؟ حیف که این ظرفیت فوق العاده را از دست دادیم.

به هر حال علی رغم شخصیت پردازی خوب و ممتاز برای این کاراکتر، نشد که یک تیپ معمولی به تیپی ممتاز و اجتماعی مبدل گردد در صورتی که این ظرفیت فوق العاده برای او وجود داشت

ضمن اینکه راهبری فضای فکاهه و طنز نیز برای داستان هموارتر میشد.

 

ارسطو عامل / احمد مهرانفر

شاید نقش دوم این سریال که طرفداران خوبی هم دارد، احمد مهرانفر یا ارسطو باشد که  دارای طنز خوب و عالی اما درام عادی و متوسط و تراژی ضعیف.

ارسطو دارای اسم خاص است و چه بهتر اینکه نقش اول بازی این اسم را میداشت.

او دارای طنز فرودستی است.

به عبارتی طنز دارای سه رتبه و مرحله است: 1- طنز فرادستی، 2- طنزفرودستی و 3- طنز میانه. این دسته بندی اگر چه معروف نیست لکن با تحلیل نظریه برتری طلبی که طنز را ناشی از  Supremacy یا تفوق بر دیگران می داند میتوان به ان رسید.

قرائت دیگری که در مقابل آن هست تئوری ناسازگاری است که طنز را ناشی از Incompatible یا نوعی ناسازگاری میداند.

طرفداران دسته اول: افلاطون، هانری برگسون و نکته جالبتر اینکه یکی از قائلین آن جناب ارسطو می باشد و تلمیح علمی خوبی در این جا ایجاد شده است.

و طرفداران دسته دوم، ابن سینا و ملاصدرا و کانت و شوپنهاور  هستند.

و تئوری سومی که معروف است تسکین یا releaf theory است که بهترین قرائت آن متعلق به فروید است.

 

برای رسیدن به ناسازگاری و کنتراستی که لازمه طنز است، بعضا لازم است بعضی نقش بالا دستی رو داشته باشند و بعضی رُل فرودستی را بازی کنند.

تقریبا نقشهای ارسطو، بهبود و رحمت فرودستی

اما نقی و هما و بهتاش بالا دستی بودند.

لذا بهتاش به همه حتی نقی و پدرش می تازد و آنها را مسخره میکند و نقی در فضایی مودبانه تر دیگران را ریشخند میکند.

بقیه طنز میانه دارند

و هما و سارا و نیکا که اصلا فضای طنز ندارند اگر چه که حکم فرمایی های زیادی در این فصل از هما مشاهده میشد.

 

در کل یکی از نقصهای این سریال نداشتن طناز حرفه ای خانم است.

هما اگر چه بازیگر قادری است ولی طناز نیست.

فهیمه نیز اگر چه خوب رل بازی میکند ولی خیلی قدر نیست.

مثلا سکانسهای ماندگار و زیبای ارسطو و طاهره اگر به جای طاهره یک طناز حرفه ای می بود، میتوانست صحنه های بسیار ماندگار خلق کند.

 

شخصیت پردازی ارسطو خیلی خوب هست و اجرای آن نیز حرفه ای بوده است

ولی آخرش مشخص نیست در این فیلم چکاره هست و جایگاهش چیست؟ به نظر میرسد که به عنوان فردی که تقریبا غریبه حساب میشود یه وصله ناجوری می باشد.

ولی در کل نقشش برای خیلی ها جذاب بوده و هم ذات پنداری را با مخاطب خوب برقرار کرده است.

 

بهتاش فریبا / بهرام افشاری

از نقاط قوت این فیلم از نظر تیپ شخصیتی و رسیدن به طنز انتقادی اجتماعی نقش بهتاش فریباست.

بهتاش نماینده چند طرز تفکر و فرهنگ است.

  1. از طرفی مانند جوانان امروزی است که دچار شکاف نسلی با والدین و اطرافیان خود هستند و خواستار زندگی مجردی.
  2. از طرفی نماینده جوانانی است که می خواهند مشهور و پولدار شوند و ترجیحا دوست دارند این دو مسیر را با فوتبال طی کنند
  3. و در نهایت تیپی است از تازه به دوران رسیده ها مخصوصا جماعت ورزشکار و علی الخصوص فوتبالی ها.

این کاراکتر به این تیپ ها خیلی نزدیک شد. یعنی جوان امروزی با ویژگی هایی چون

  1. شکاف نسلی،
  2. بی اعصابی،
  3. علاقه به خود نمایی توسط لباس و ماشین و گربه و سگ،
  4. علاقمند به برقراری ارتباط به جنس مخالف،
  5. بعضا تیغ زدن دختران،
  6. ناراحتی از اینکه دیگران برای او تعیین تکلیف کنند،
  7. جسارت در نقد دیگران ولو پدر و مادر،

مناجاتیسم نامه

 

  1. ادیبا! بر آرایه‌های ادبم بیفزای، تا معانی و بیانم، بدیع گردند.

 

  1. عده ای ادبیات خوانند برای فهم مجاز؛ معبودا! ادبم ده برای فهم حقیقت.

 

  1. لطیفا! عمری از حال» و تمیز» خواندیم ولی نه حال حاصل شد نه تمیز.

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها